به نام خودش!
چقدر غریب بود...این چند روز دائم تلفن خانه و موبایل زنگ می خورد...«مینا دارم میرم مشهد،حلال کن.»...«ما هم رفتنی شدیم!کجا به سلامتی؟پابوس امام رضا»...«مینا،فاطمه هم داره میره کربلا!...فاطمه؟...خوش به سعادتش...»...و ... و ... و ...
آره...اینجوریا بود...اولش خیلی دلم می سوخت...واسه خودم...اما بعدش فهمیدم نه از این خبرا هم نیست...من اگه نتونستم برم دلمو میفرستم اونجا...خوبیش اینه که انقدر مهربونن که از راه دور هم قبولت می کنن...
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا!...
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین!...
*موقع تحویل سال،وقتی «یا مقلِبَ القُلوب» میخونید،یاد ما هم باشید که به یادتون هستیم...
*تکرار آبیِ باران،پرواز پرندگان مهاجر و نقطه چینی به اندازه ی چهار حرفِ کوچکِ معصوم،برای جای خالیه تو!ای سرخ ترین گلِ باغِ خشکسالی...بهار!همچنان در انتظار آمدنت!
*کوتاهیه پست هام دلیل بر کوتاهیه حرفام نیست...توان بیانشونو بیشتر از این ندارم...
مینا تو این بار یک جور دیگر شدی، غمی در صدایت قدم میزند. گمانم کسی دزدکی آمده، و آرامشت را به هم میزند. درست است «گنجشکی آواره بود، کسی فکر جایی برایش نکرد. مترسک غمی کهنه در سینه داشت، کسی جز کلاغی دعایش نکرد.» تو این بار غمگین و دلخستهای، درست است، اما دلت آبی است. و من بارها دیدهام شعر تو، پر از شادمانی و شادابی است. تو با شعرهای ترت بارها، مرا بردهای تا خود آسمان. تو آنقدر خوبی که شعر تو را، نوشتند بر بال رنگین کمان. تو آنقدر پاکی در این روزها، که چشم خدا هم به دنبال توست. و من بارها گفتهام پیش از این، تمام دل کوچکم مال توست. من امشب نمازم به رنگ خداست، و از دل خدایا خدا میکنم. تو دلخسته هستی و من نیز هم، من امشب برایت دعا میکنم. شاهین رهنما |