به نامِ خودش
ای بابا این چه وضعَش است!
اصولا از شاهچراغ تا خانه ما بی تعارف و با ترافیک چهل و پنج دقیقه ناقابل راه است!
حالا چه شده که یک ساعت و نیم راه رفت می شود و یک ساعت و نیم هم برگشت خدا داند!
ترافیک،بوق،دود،داد و بیداد...!به قول دوستمان که همیشه حین صحبت کردن غلیظ ترین الفاظ شیرازی اصل را به کار می برد جیگرمان اُوْ خون (ow khoon)شد تا رفتیم و آمدیم!
*مطالب بالا به روایت بنده خدایی بود.
خلاصه نکته کلیدی این چند جمله این بود که شهادت امام هشتم است و جایتان اینجا خالیست!حرم احمدبن موسیِ مهربانمان!
*بیست و هشتم بچه های انجمن اسلامی دارند می روند مشهد!انگار امام رضا نطلبید ما هم برویم!شاید هم ما را قابل خادمی اش ندانست!چه میدانیم!راضی ایم به رضای خدای امام رضا!
مینا تو این بار یک جور دیگر شدی، غمی در صدایت قدم میزند. گمانم کسی دزدکی آمده، و آرامشت را به هم میزند. درست است «گنجشکی آواره بود، کسی فکر جایی برایش نکرد. مترسک غمی کهنه در سینه داشت، کسی جز کلاغی دعایش نکرد.» تو این بار غمگین و دلخستهای، درست است، اما دلت آبی است. و من بارها دیدهام شعر تو، پر از شادمانی و شادابی است. تو با شعرهای ترت بارها، مرا بردهای تا خود آسمان. تو آنقدر خوبی که شعر تو را، نوشتند بر بال رنگین کمان. تو آنقدر پاکی در این روزها، که چشم خدا هم به دنبال توست. و من بارها گفتهام پیش از این، تمام دل کوچکم مال توست. من امشب نمازم به رنگ خداست، و از دل خدایا خدا میکنم. تو دلخسته هستی و من نیز هم، من امشب برایت دعا میکنم. شاهین رهنما |