به نام هستی بخش
نامت را آرام زیر لب زمزمه میکنم.قلبم تند تند میزند و در دلم احساس شیرین یافتن تو موج میزند...یک آن دلم برایت تنگ می شود.بیشتر از همیشه...راستش تو هیچ وقت پیش من نیستی ولی یادت که هست،احساست که هست،همه جا،حتی میان صفحات تقویمم،حتی میان خنده ها و گریه هایم...باورت نمیشود؟آخر اگر وجود تو نباشد که این چیزها برای من معنی نمیدهد...این که تو را از کجا پیدا کردم نمیدانم،شاید تو خودت پیدا شدی،اما خوب میدانم که حاصل یک اتفاق کوچک بودی شاید هم بزرگ...و من خوب میدانم که تار و پود وجودم متعلق به توست...من حالا بی تار و پودم...
عشق تو
به دشت های سر سبز زیبایی بخشیده
تا وقتی که عاشقم
زندگی زیباست
و زیبایی دنیا
از عشق تو زاده شده است .
دشت ها و چمنزاران
به رنگ گلها می خندند
و انگار کوهها
همان کوههای قدیمی نیستند
از وقتی که عاشق تو شده ام
انگار ، دریا
به ترانه ای بدل شده است
از وقتی عاشق تو شده ام
از شادی
در پوست خود نمی گنجم
در چهره ها
از خشم و اندوه و مه خبری نیست
انگار ، تمام آدم ها
خوب و مهربان شده اند...
مینا تو این بار یک جور دیگر شدی، غمی در صدایت قدم میزند. گمانم کسی دزدکی آمده، و آرامشت را به هم میزند. درست است «گنجشکی آواره بود، کسی فکر جایی برایش نکرد. مترسک غمی کهنه در سینه داشت، کسی جز کلاغی دعایش نکرد.» تو این بار غمگین و دلخستهای، درست است، اما دلت آبی است. و من بارها دیدهام شعر تو، پر از شادمانی و شادابی است. تو با شعرهای ترت بارها، مرا بردهای تا خود آسمان. تو آنقدر خوبی که شعر تو را، نوشتند بر بال رنگین کمان. تو آنقدر پاکی در این روزها، که چشم خدا هم به دنبال توست. و من بارها گفتهام پیش از این، تمام دل کوچکم مال توست. من امشب نمازم به رنگ خداست، و از دل خدایا خدا میکنم. تو دلخسته هستی و من نیز هم، من امشب برایت دعا میکنم. شاهین رهنما |